[ad_1]
از وكیل جوزپه كنته كه به طور تصادفی نخست وزیر سه دولت است ، نمی توان انتظار داشت كه در مورد سیاست بین الملل هم اطلاعاتی داشته باشد. بنابراین جای تعجب نیست که او در سخنرانی های خود در مجلس و سنا در مورد اروپا ، ایالات متحده و چین به روشی کاملاً تکان دهنده صحبت کرد.
از طرف دیگر ، نیاز او به گسترش هرچه بیشتر شبکه برای دستیابی به حداکثر اجماع بود و به تعبیری “مجبور” شد که به همه اعضای ائتلاف ناهمگن خود پول بدهد و برخی “مسئولین” را فریب دهد. با این حال ، او با اشاره به اینکه ایتالیا ، یا بهتر بگویم دولت او ، می تواند نقش “میانجیگر اصلی ما” ، ایالات متحده و چین را بازی کند ، به اوج رسید ، که به نظر او با دوستی و روحیه همکاری عالی است.
اگر شوخی او فقط یکی از جملاتی نبود که سیاستمداران با دستان بزرگ باز می کنند ، می دانند که به زودی فراموش خواهند شد ، ما باید نگران توانایی واقعی خواندن واقعیت از کسانی باشیم که در حال حاضر کشور ما را اداره می کنند.
تقابل چین و ایالات متحده نه مشاجره ای بین عاشقان است و نه نتیجه سو temporary تفاهم موقت است. نقش اولین قدرت جهان در معرض خطر است و مطمئناً در قدرت دولت متزلزل ایتالیا نیست که بتواند در این زمینه نقشی با اهمیت داشته باشد.
واشنگتن همیشه از افزایش چین به عنوان یک چالش اقتصادی و استراتژیک یاد می کند. در دوران ریاست جمهوری کلینتون ، برخی از تحلیلگران ساده لوح آمریکایی تبلیغ می کردند که توسعه اقتصادی آن به طور حتم فرآیند دموکراتیک سازی را با خود به همراه خواهد آورد ، اما باهوش ترین افراد هیچ توهمی ندارند. آنها می دانستند که حزب کمونیست چین هرگز قصد تسلیم کنترل کامل کشور را نداشته و آزادسازی اقتصادی ، هرچند جزئی ، هرگز با این سیاست دنبال نخواهد شد.
با این حال ، یک بازار بالقوه عظیم با بیش از یک میلیارد نفر که می خواهند سطح زندگی خود را بهبود ببخشند ، مورد علاقه تجار آمریکایی و اروپایی قرار گرفتند و تحمل فشار گشایشی که شرکتهای سطحی و تحلیلگران خواستار آن هستند ، برای دولت غربی غیرممکن است. از دیدگاه کاملاً سیاسی ، همچنین مشخص بود که به نوعی همکاری با چنین غولی در مورد موضوعات مورد علاقه مشترک مانند گسترش سلاح های هسته ای (چین مدتها قبل از تحولات مداوم یک قدرت هسته ای بوده است) ، تروریسم ، ثبات مالی جهانی ، تهدیدات اپیدمیولوژیک و زیست محیطی و غیره
همزمان با ادغام اقتصاد ایالات متحده با جابجایی های جزئی چین (به بخش تولید قطعات مراجعه کنید) به دلیل هزینه بسیار پایین نیروی کار و فقدان هر نوع اتحادیه ، کنترل این مسئله برای هر دولت ایالات متحده به طور فزاینده ای دشوارتر می شود. به یک رقابت نظامی و سیاسی تبدیل نشده است. اوباما سعی کرد بدون اقدام خصمانه آشکارا “مانع” چین شود و پروژه مشارکت ترانس اقیانوس آرام را آغاز کرد. ایده او ایجاد یک بازار بزرگ و منسجم در اقیانوس آرام با رهبری ایالات متحده بود تا بتواند رویه ها ، شرایط و قوانینی را تحمیل کند که چین را مجبور به رعایت یا حذف آن کند.
با این حال ، ترامپ از تصویب توافق با یازده اقتصاد بزرگ دیگر منطقه خودداری کرد و تصمیم گرفت با کارتهای بازتر در برابر چین بازی کند. این طبقه توسط طبقه متوسط آمریكا و بسیاری از صنایعی كه از تحریف بازار داخلی و بین المللی ناشی از شركتهای چینی و توانایی آنها برای صادرات به هرجای دیگر با هزینه پایین رنج می برد ، حمایت شد. پکن نیز به لطف اقدامات کلینتون ، با قول پایبندی به قوانین آن ، به WTO پیوسته بود ، اما به زودی در واشنگتن متوجه شدند که این کشور قصد دارد تنها منافع حاصل از آن را بدست آورد.
کمک های دولتی ، موانع و شرایط ایجاد شرکت های خارجی ، دستکاری ارزش یوان و حمایت از دولت چین برای سرقت مالکیت معنوی ، نگرش بسیاری از بازرگانان و طبقه ستارگان و سیاسی را تغییر داده است. حتی ارتش ایالات متحده ، اعم از نیروی دریایی و هوایی ، فرسایش برتری فناوری خود را نسبت به کسانی که به طور فزاینده ای به رقبای خطرناک تبدیل می شوند ، درک کرده بودند.
تردیدها در مورد توانایی و تمایل آمریکا برای ارائه “حفاظت” کافی آغاز شده بود و حتی در میان بسیاری از متحدان در منطقه و اردوگاه های کار اجباری سین کیانگ نیز راه خود را باز کرد ، و سرکوب اخیر در هنگ کنگ فقط می تواند خوش بینی باقی مانده در مورد دموکراتیک شدن احتمالی را پاک کند چین
به دنبال پیشنهاد دنگ شیائو پینگ ، که سخنان کم رنگی را تبلیغ می کرد ، پکن همیشه خواسته های توسعه طلبانه را انکار کرده است و تا یک نقطه خاص ، ضمن تمرکز بر توسعه خود ، به تقسیمات اقتصادی و سیاسی در ایالات متحده برای کسب وقت پرداخته است. با این حال ، روی کار آمدن شی جین پینگ و نگرش آخرین رئیس جمهور ایالات متحده ، دولت چین را به شدت متقاعد کرد که به صحنه بیاید.
از سوی دیگر ، پکن همیشه معتقد بوده است که واشنگتن همیشه سعی کرده است همه کارها را برای جلوگیری از رشد چین انجام دهد. در هر دو ساحل اقیانوس آرام ، ناسیونالیسم به بخشهای بیشتری از جمعیت رسیده است و هر دو دولت علاقه مند به ترویج آن هستند تا اجماع خود را در میان جمعیت مربوطه تقویت کنند.
بایدن این وضعیت را به ارث می برد ، چه بخواهد و چه نخواهد ، نمی تواند تغییر کند. طبیعتاً به محض اجازه شرایط داخلی ، وی فرضیه مذاکرات جدید را از سر خواهد گرفت و ایده نظری چندجانبه گرایی را می پذیرد. در حقیقت ، او نمی تواند در این مسیر بیش از حد پیش رود زیرا مجبور خواهد شد از یک سو با تقاضای داخلی برای حمایت گرایی مقابله کند و از سوی دیگر ، به متحدان منطقه در مورد اراده و توانایی آمریکایی ها برای اطمینان از امنیت استراتژیک و تجاری آن. برای او امکان ندارد که از مسئله حقوق بشر چشم پوشی کند و یا وانمود کند که اختلافات پکن با برخی از متحدان ایالات متحده در مورد مناطق دریایی مورد مناقشه را نمی بیند.
بایدن سعی کند برخی از تعرفه های کالاهای چینی را کاهش دهد تا به حساسیت ها و خواسته های مصرف کنندگان آمریکایی آسیب نرساند ، اما نمی تواند در ازای پکن مبلغ زیادی دریافت کند. حتی موضوعات مربوط به رقابت برای برتری فناوری یا حمایت از مالکیت معنوی نیز موضوعاتی نخواهند بود که یافتن توافق واقعی با چین در مورد آنها آسان باشد. کشور اژدها وانمود می کند که در برابر هر توافقی گشوده است ، اما در واقع هرگز از استراتژی خود چشم پوشی نخواهد کرد.
بایدن یا نه بایدن ، خی یا نه XI ، سوالی که روی میز باقی مانده این است که آیا و در کدام نقطه دو طرف می توانند تعادل مناسبی بین رقابت استراتژیک و جنگ پیدا کنند؟
نظرات و نظرات بیان شده در این مقاله لزوماً منعکس کننده نظرات اسپوتنیک نیست.
[ad_2]